انشا ضرب المثل صفحه ۳۹ کتاب نگارش پایه کلاس دهم گسترش کار نیکو کردن از پر کردن است
انشا کار نیکو کردن از پر کردن است
انشا کار نیکو کردن از پر کردن است مقدمه و نتیجه
مقدمه : چشمانش سوسو میزد. میتوانستم شرمندگی را در عمق چشمانش بخوانم. میخواست عذر خواهی کند اما زبانش هم انگار به تته پته افتاده بود. جای شِکوه ای نبود، چون هرکه نداند من خوب میدانم او عذری نداشت، ناپختگی اش رسوایی به بار آورده بود.”
بدنه : از همان ابتدا مخالفت میکردم با سپردن این عمل خطیر به او چون از نیکویی خلوص او اطمینان داشتم اما از پختگی اش نا مطمئن بودم. هشدارم را سد راهشان کرده بودم اما آنان بال گشودند و از روی آن گذشتند.
دستی به صورتم کشیدم و خودم سخن به میان آوردم:” عذر او را به گناه خود ببخشید. او ناپختگی کرد درست اما شما که دنیا دیده اید چرا این را به او سپردید؟ قبول کنید که گناه شما از خطای او هم سنگین تر است. خلوص نیت این جوان به کم تجربه بودنش نچربید اما تجارب شما حتما بر خامی این جوان میچربید. بارِ قصور خود را از روی دوش این جوان بردارید.”
با تعجب به من مینگریستند. انگار از این زاویه به ماجرا نگاه نکرده بودند. پسرک آرام تر به نظر میرسید. با هرجان کندنی بود عذر خواهی کرد و پا دواند و از اتاق گریخت. حال انگار حالت متفکر به خود گرفته بودند. من نیز از اتاق خارج شدم تا آنان را با افکار ضد و نقیض و تقصیراتشان تنها بگذارم.”
نتیجه : همیشه اراده ای راسخ داشتن در انجام امری کافی نیست. شاید باری پاسخ دهد اما در انجام امور به کرات جوابی ندارد. کسی که تجربه ی انبوه دارد بهتر راه درست را از غلط تشخیص میدهد و اینگونست که میگویند:(کار نیکو کردن از پرکردن است.)” ف.میم
گسترش مثل کار نیکوکردن از پرکردن است
روزی روزگاری در پشت کوه های بلند اذربایجان علی بن مجدالدین از پدری به نام عبدالله و مادری به نام امنه متولد شد. علی پسری بازیگوش و نافرمان بود و تمام روز خود را به آزار و اذیت دیگران, سپری میکرد و نصیحت های خانواده اش در او اثری نداشت. در یکی از روزهای بسیار گرم تابستان علی چوپانی را دید که به تنهایی گله ای که از ده ها میش بزرگ تشکیل شده بود را, به تنهایی به سمت آغل هدایت میکرد و در نزدیکی آغل آنها را روی دست میگرفت و به داخل میبرد. این صحنه که هم علی را به خنده انداخته بود, و هم باعث شده بود کنجکاوی او تحریک شود, باعث شد به سمت جوان رفته و از او سوالی را بپرسد. علی به نزدیکی در آغل رفت و با طعنه به چوپان گفت : موجود ضعیف و لاغری چون تو چگونه میتواند کار مردان جنگی ورزیده را انجام دهد, نکند گوشت میش های تو از پنبه است و یا آنها پر در می آورندو همچون فرشته ها پرواز کنان به آغل میروند. چوپان با آرامش سری تکان داد و گفت:تو چگونه تمام روز را میتوانی به تمسخر دیگران بپردازی, نکند در دهان تو هم به جای زبان ماری با نیش زهراگین وول میخورد. علی که اینبار فکر کرد چوپان اورا فردی حاضر جواب میداند با غرور گفت:من سالهاست که بارها و بارها این کار را انجام میدهم و برای من بسیار آسان شده است. تمسخر دیگران زحمتی برای من ندارد. جوان با لبخند گفت:پس برای من هم که از کودکی شبانی کرده و هرروز این کار را انجام میدهم, بلند کردن و هدایت چند میش بسیار آسان است. اماچه خوب است نتیجه کارنیک را با پرکردن بیابی.
نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

good Dawson طرفدارن کوردینا موزیک کنکور نامه Jacob سايت رسمي استارست ثمر چت | چت ثمر Lainne