ابر بارید و من و هزاران قطره باران دیگر در زمین یک دشت فرود آمدیم، دانه هایی که آن جا زیر خاک پنهان بودند از قطره های بارانی که بر زمین می چکید سیراب گشتند و جوانه زدند.

از دیگران جدا شدم و راه خود را از میان خاک ها و سنگ های دشت پیدا کردم و به زیر زمین رفتم.

در آن جا به قطره های آب چشمه ای پیوستم، چشمه ای کوچک که از دل زمین می جوشید و بیرون می آمد، با آب چشمه دوباره به روی زمین سفر کردم.

نزدیک چشمه دهکده ی کوچکی بود که اهالی آن هر روز به دیدار من که حالا جزوی از چشمه بودم می آمدند.

آن ها از چشمه آب می نوشیدند، لباس می شستند و دام های شان را سیراب می کردند.

من همراه چشمه ی کوچک از دل کوه و دشت عبور کردیم و بعد به رودی پیوستیم که خروشان بود و زیبا.

سپس با رود سفر کردم، این رود در انتهای مسیر به سدی می رسید که انسان ها در پایین دست ساخته بودند.

زمان گذشت و روز ها طی شد تا به آن سد رسیدیم، بزرگ بود و عجیب و کمی هم ترسناک، ما هزاران هزار قطره کنار هم بودیم، پشت سدی بلند.

فکر می کردم رسیدن به این سد بزرگ، پایان سفر من است اما چنین نبود، روزی دریچه ی سد گشوده شد و من به بیرون پرتاب شدم، سفر نا شناخته ی دیگری آغاز شده بود.

از درون کانال هایی که برای گذر ما ساخته شده بود و آب را به شهری هدایت می کرد عبور کردم و به خانه ای رسیدم.

در حیاط آن خانه، باغچه ی کوچک پر از گلی بود که بسیار زیبا و تماشایی بود، و من و هزاران قطره ی دیگر به آن باغچه رسیدیم تا ادامه دهنده ی حیات آن گیاهان زیبا باشیم.

در آن باغچه، گوشه ای روی خاک افتادم، آفتاب گرم و سوزان بر من تابید و توانم را از من گرفت.

بخار شدم و به آسمان پرواز کردم.

به خانه ی اولم بر گشتم، جایی که ابر بود و آسمان آبی و من منتظر سفری دیگری شدم.

سفری که نمی دانستم این بار کجا باشد و چه داستان هایی برایم به همراه داشته باشد.

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

ارز های دیجیتال تفریحات سالم Leslie فیلم بین Gold walls - Best photo Album in the world دانلود فیلم های هالیوودی جاذبه هاي گردشگري ايران و جهان Teresa کسب و کار اینترنتی و بازاریابی اینترنتی فروشگاه اینترنتی همتا کالا