موضوع انشا: جعبه ی مداد رنگی
در اینجا داستان چند مدادرنگی را می شنویم که در جعبه ای زندگی می کنند و با همکاری هم فصل های مختلف را می کشند و رنگ می زنند و تراش و پاک کن و دفتر هم دوستان آنها هستند.
فصل بهار بود و مدادرنگی ها با نسیمی که از پنجره وارد اتاق شد یکی یکی بیدار شدند.آنها روز شلوغی در پیش داشتند؛چون ده ها گل و سبزه ی زیبا بودند که باید شکوفا می شدند و آغاز فصل بهار را به همه ی موجودات خبر می دادند.پس مدادرنگی های قرمز و سبز و زرد اول از همه شروع به کار کردند.
آنها کار کردند و کار کردند تا نوک هایشان کوتاه و کند شد.در این هنگام تراش به کمک آنها آمد تا دوباره جانی به آنها دهد.کم کم تابستان شروع شده بود؛مدادهای رنگارنگ میوه های خوشمزه ای را روی درختان کشیدند و رنگ زرد حسابی خورشید را پررنگ و گرم کرد.
با تمام شدن تابستان،مدادرنگی ها کوتاه و خسته شده بودند اما رنگ های قرمز و زرد و نارنجی برای آغاز کردن فصل پاییز هنوز کمی توان داشتند. پاییز هم کم کم با برگ ریزانش به سرعت به زمستانی سرد تبدیل شد. در این هنگام که مدادرنگی سفید حسابی سرحال و نوک تیز بود به سرعت روی زمین را سفید پوش کرد.
دیگر هر چهار فصل تکمیل شده بودند اما مدادرنگی ها بودند که به تهشان رسیده بودند و باید با یک جعبه ی مدادرنگی دیگر جایگزین می شدند.اما آنها از این بابت ناراحت نبودند زیرا توانسته بودند دفتری خالی را پر از رنگ ها و فصل های زیبا کنند.
نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

موفقیت انواع کولر گازي از بانه wolf مشاوره املاک در جستجوی کوچ افتاب طلایی کتاب عاشق پروانه اش این شمع شد حفاظ شاخ گوزنی پروفایل, عکس, موزیک, متن های زیبا