موضوع انشا : مقایسه ی ابر و کودکی هایمان

در این روزگار قصه ها بسیارند ، انگار بازار رویا های کودکانه داغ شده است ، هرآنکس که به کودکی های خویش سفر می کند جای ردپایش را در سرزمین رویا ها به جای می گذارد .

یادش بخیر! در کودکی بازی می کردیم بدون آنکه بترسیم از زمین خوردن هایمان ، دعوا می کردیم بدون آنکه هراسی داشته باشیم از آشتی نکردن هایمان ، بادبادک می ساختیم بدون آنکه نیامدن بادی را در خیال خود بگنجانیم .

آسمان نیز این چنین است ، ابر هایش به جان هم می افتند بدون آنکه هراسی از رعدی داشته باشند که برقش آنان را به گریه در آورد . ابر های آسمان ، هزاران شکل به خود می گیرند و به نمایش در می آورند بدون اینکه هراسی از نیامدن خورشید روشنایی ها داشته باشند . ابر ها می بارند و بغض های خویش را در هم می شکنند به امید آنکه خورشید دست نوازشی بر سرشان بکشد و آرامشان کند .

ما نیز در کودکی هایمان چنین بودیم ، از اتفاقت کوچکی دل آزرده شده و می گریستیم به امید کسی که دست مهری بر سرمان جای دهد و نوازشمان کند ، زود آرام می شدیم و به کودکی خویش می پرداختیم .

کودکی هایمان پر بود از احساساتی که زبان به ابرازشان می گشودیم و دل از اطرافیانمان می ربودیم بی آنکه توقعی از دیگری به دل داشته باشیم .

در آن روز ها دل می سپردیم به دوستانی که قهر و آشتی کار هر روزِیِمان بود بی آنکه بهراسیم از دوستی که قهرش بی آشتی بماند .

ابر نیز این چنین است ، دل می بازد به آسمان آبی که تیرگی و روشنی کار هر روز و شبش می باشد ، ابر باکی از تیرگی بی روشنی آسمان آبی ندارد .

ابر نیز پر است از احساسات ، احساساتی که ابراز می کند به مردمی که در زیر بال و پر خود پناه داده است ، مردمانی که شاید حسرت دیدن آبی آسمان داشته باشند ، اما قلب ابر از دیدن چنین حادثه ای به درد می آید ، دانه دانه اشکهایش از چشمانش جاری می شوند ، اشک ها از دستان آلودگی های آسمان می گیرند و با خود رهسپار می کنند تا ابر بتواند شادمانی مردمی را ببیند که با گریستنش می خندند .

ما کم کم از کودکی های خویش دور می شویم ، از یاد می بریم رسمی که در کودکی تلاش به جاودانگی اش داشتیم ، اما اکنون بعضی اوقات طریق نسیان پیشه می کنیم تا مبادا عادت کودکانِیِمان باز گردند ، چون از بقیه می شنویم که « بزرگ شده ایم ». اما واقعا اشتباه می کنیم .!!!

ولی ابر هنوز در رویاهای خویش سیر می کند ، در آسمان برای مردمش جلوه گری می کند و مردم نیز از داشتنش به خود می بالند.!

نظر شما در مورد این انشا چه بود ؟ نظر بزارید.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

عاشقانه های یک غریبه * یا باطِناً فی ظُهوُرِهِ * مهاجرت از سیستم سانترال به VOIP Mandy کویر پلاس Alex خانه ارزهای دیجیتال سخنان هميشه سبز فروشگاه ((دنیای کاغذ)) L0AD1NG